چه کردم که دلم از فراق خون کردی
چه اوفتاد که درد دلم فزون کردی
چرا زغم دل پر حسرتم بی آزردی
چه شد که جان حزینم ز غصه خون کردی
ز شتیاق تو جانم به لب رسید بیا
نظر به حال دلم کن ببین که چون کردی
همه حد یث وفا و وصال میگفتی
عاشق تو شدم قصه واژگون کردی
هزار بار بگفتی نکو کنم کارت
نکو نکردی و از بد ، بدتر کنون کردی
کجا به درگه وصل تو ره توانم یافت
چو تو مرا به در هجر رهنمون کردی
سلام وب قشنگی داری .
یه سری هم به من بزن . هر روز آپم .
ضمنا خوشحال میشم تبادل لینک کنیم .
سلام.کاش با این همه درد و فراق دل ز دلم فزون می شد...
آپم
یافتن آب،به «عشق» است نه به سعی؛
اما پس از «سعی»!
علی شریعتی