مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایهی او گشتم و او برد به خورشید مرا
جان دل و دیده منم، گریهی خندیده منم
یار پسندیده منم، یار پسندید مرا
کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز
کان صنم قبله نما خم شد و بوسید مرا
پرتو دیدار خوشش تافته در دیدهی من
آینه در آینه شد، دیدمش و دید مرا
آینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تاب نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا
گوهر گم بوده نگر، تافته بر فرق فلک
گوهری خوب نظر، آمد و سنجید مرا
نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند
رشک سلیمان نگر و غیرت جمشید مرا
هر سحر از کاخ کرم چون که فرو مینگرم
بانگ لک الحمد رسد از مه و ناهید مرا
چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا
پرتو بی پیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه خود باز نبینید مرا
هوشنگ ابتهاج (سایه)
سلام
خیلی زیبا بود.
هرکس هرکه را دوست دارد به مرور زمان به محبوبش شبیه می گردد .
ای کاش زمانی برسد که ما هم فریاد بزنیم :
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایهی او گشتم و او برد به خورشید مرا