هفت بار روح خویش را آزرد.
اولین بار زمانی بود که برای رسیدن به بلندمرتبگی خود را فروتن نشان می داد.
دومین بار آن هنگام بود که در مقابل فلج ها می لنگید.
سومین بار آن زمان که در انتخاب خویش بین آسان و سخت،آسان را برگزید.
چهارمین بار وقتی مرتکب گناهی شد، به خویش تسلی داد که دیگران هم گناه می کنند.
پنجمین بار آنگاه که به دلیل ضعف و ناتوانی از کاری سر باز زد،و صبر را حمل بر قدرت و توانایی اش دانست.
ششمین بار که چهره ای زشت را تحقیر کرد، درحالیکه ندانست آن چهره یکی از نقاب های خودش است.
و هفتمین بار وقتی که زبان به مدح و ستایش گشود و انگاشت که فضیلت است.
جبران خلیل جبران
عزیز زیبا می نویسی قالب قشنگی داری . بهم سر بزن اگه دوس داشتی با هم تبادل لینک کنیم. ممنون بای
سلام آرش جان
انسان از روح است وجسم هر لحظه که از روح غافل شویم او را آزرده ا یم پس آزارهایی که یک انسان به روح خود روا می دارد شمردنی نیست . یک فرایند پیوسته و دایمی است. سالها است که روح های انسانی در زیر سنگ آسیابها ی روزمرگی له می شوند.
آقا آرش مطالبت برام دلنشین بود. بعضیاشون یادآور چیزهایی بودن که فراموشم شده بود. ممنون.